....................راه بی انتها

.خوش اومدی عزیز نظر یادت نره.

کسی از پشت پنجره...

کسی ازپشت پنجره صدایم زد

به گمانم گردوغبارخاطره هاست

صفحه ایی بی رنگ روبرویم کشید

انگاررویاهایم راازسربرید

نقش من درآیینه شکستنی ست

نمای ارزوهایم ازحادثه ی ترتهی ست

تصویری بربادنشسته خیالی بیش نیست

من وتمام دردهایم افروختنی ست

بی جهت می دودخیالاتم امیدهم رفتنی ست

ذکرپایانی قلبم گرچه گفتنی امانشنیدنی ست

من درترسیم لحظه ها شده ام ناپدیددیدنی ست

خفته ایی درخیال خفته ایی که بیدارنشدنی ست

برانگیخته شده ام برای تابشی که آتش اش خاکستریست

تصویری ازخاطرات منجمدی که حل نشدنی ست

خوب نمی شودزخمهایی که دلتنگی به ان شانه کشید

ولحظه ایی که درپی حقیقتی ازهم جدارسید

من یخ می بندم درون لایه ی ازسرمایی که ناخواستنیست

درانفکاک دردها فریادهم شنیدنی ست

[ یک شنبه 8 دی 1392برچسب:, ] [ 8:33 ] [ سامان ] [ ]